یارب این مخمور غفلت را می اسرار ده
الهی به شب زنده داران عشق
مریدان غم، سرسپاران عشق
الهــــــی به پیران پاکیزه کیش
به دلــهای غم پرور ریش ریش
به سوز دل عندلیبان عشـــق
که بردند سر در گریبان عشـق
به بغض گلوگیر طـــــــاقت ربای
به جانسوزی گریـــــــه هایهای
به چشمان غم دیده شیل ریز
که گرینـــــــد بر، نامه رستخیز
مــــرا آتشـــــی سینه افروز ده
اگر عشق دادی، جگر سوز ده
الهی به عشـــــقم سرافراز کن
در غم به روی دلــــــــــم باز کن
در آتش بکن جسم و جانم مذاب
مـــــس خام مــــا را بکـــن زر ناب
شراری در این خاک ناپخته زن
که تا پخته گردد، تن و جان من
بکش از غم عشق در غربتم
که بوی وطـــن آیـــــد از تربتم