«در کمتر از یک هفته هر عضو از بدنتان که از کار افتاد، نگران نباشید. ما آن را برای شما تهیه میکنیم تا با خیالی آسوده فعلا به جناب عزرائیل جواب منفی بدهید. شاید این میتوانست متن آگهی شغل فردی باشد که برای تهیه این گزارش با او به گپوگفت نشستم.»
به گزارش ایسنا، شرق با این مقدمه گزارش داد: پیدا کردن فردی که یکی از شغلهای زیرزمینی ولی سازمانیافته تهران را اداره میکند، دشوار به نظر میرسید اما پس از پیگیریهایی و به مدد چند واسطه، با او در دفتر کارش قرار گفتوگو گذاشتم. در لحظه ورود به دفترش، عکسهای نصبشده از برجهای «ایفل» و «پیزا»، توجه هر کسی را جلب میکند بهویژه آنکه بداند شغل واقعی او چیست و احیانا منتظر دیدن تصاویری از پیکر انسان بر در و دیوار باشد. اما برای اندیشیدن به اینگونه موضوعات، مجال چندانی نمییابم؛ میزبان با لبخندی وارد میشود و پس از چند جمله گپوگفت درباره موضوعات نامرتبط با سوژه، با خوشرویی و علاقه، سخنگفتن از شغل نادر و عجیبش را آغاز میکند.
از فروش کلیه تا آغاز دلالی اعضای انسان
کامبیز، 39 ساله و دیپلمه علومانسانی است؛ با ظاهری آرام و تیپی اسپرت. در حال حاضر برای خیل بیمارانی که نیاز به اهدای عضو دارند و تاب منتظر ماندن در فهرست بلندبالای نهادهای اهدای عضو را ندارند، عضو بدن مورد نیازشان را به سرعت پیدا میکند. در واقع، او یک دلال فروش اعضای بدن است. کامبیز، قبلا تولیدکننده چرم بوده اما سال 86 ورشکست شده و کارش تا جایی پیش رفته که مجبور شده یکی از کلیههایش را بفروشد تا زندان نیفتد.
با اندوهی که در چهرهاش موج میزند، از آن روزهای تلخ میگوید. به فاصله چند دقیقه، حالتش عادی میشود و ادامه میدهد: «وقتی برای فروش کلیه دنبال مشتری بودم، ایده این کار به ذهنم رسید. چون گروه خونی من خاص بود مشتریهای زیادی به من زنگ زدند و هر کدام قیمت بیشتری را میدادند. این موضوع، وسوسهام کرد تا یک کار سازمانیافته برای پیدا کردن عضو برای افراد نیازمند پیوند اعضاء راه بیندازم.»
او بلافاصله پرسوجو و سپس اقداماتش را برای راهاندازی شغلی که به تعبیر خودش «بازاریابی اعضای بدن انسان» است، تشریح میکند: «اول از خرید و فروش کلیه شروع کردم. نزدیک یکی از بیمارستانهای اطراف «ونک» پر است از آگهیهای فروش کلیه. یک روز کامل برای پیدا کردن افراد و صحبت کردن با آنها گذاشتم و اطلاعات اولیه را پیدا کردم. مشکل اصلی پیدا کردن مشتری بود که اکثر این افراد از شناسایی آنان، عاجز بودند ولی من در بازار، بزرگ شده بودم و راه و چاه کاسبی را بلد بودم. ابتدا سعی کردم به فهرست افراد منتظر اهدای کلیه دسترسی پیدا کنم و بعد از یک ماه این فهرست در اختیارم بود.»
او تمایلی ندارد به نحوه پیدا کردن این اسامی که به صورت معمول باید محرمانه باشد، اشارهای کند اما اگر این قاعده کلی را بپذیریم که ظاهرا در کشور ما دستیابی به محرمانهها زیاد هم محال نیست، میتوان تصور کرد برای تهیه این فهرست، وقت و انرژی زیادی مصرف نکرده است.
2 میلیون؛ سود اولین دلالی کلیه
سرانجام پس از دوماه، اولین معامله خود را انجام میدهد. در مورد این معامله که حرف میزند، برق احساس غرور را میتوان در چشمانش مشاهده کرد: «یک نفر بود که مدتها دنبال کلیه سالم گشته بود. معمولا اکثر افرادی که آگهی فروش اعضای بدن میدهند، معتاد هستند یا مشکلات دیگری دارند. بنابراین اعتمادی به آگهیها نداشت. از طریقی به او وصل شدم. شانسی، شماره جوانی را داشتم که به خاطر تامین هزینه جراحی مادرش نیاز به پول داشت و حاضر بود سال 87 کلیهاش را شش میلیون تومان بفروشد. به خریدار که خیلی هم عجله داشت، قیمت را هشت میلیون اعلام کردم و نهایتا معامله سر گرفت و دو میلیون شیرین رفت به جیبم.» دو میلیون تومان در آن سال رقم کمی نبود.
پس او بیشتر وسوسه میشود و فعالیتش را گسترش میدهد، هرچند با مشکلاتی هم مواجه میشود: «اوایل خیلی سرم کلاه میرفت؛ مثلا مدتها جهت پیدا کردن خریدار برای یک کلیه سالم وقت میگذاشتم ولی وقتی میخواستم برای عمل آماده شود، فروشنده کلیه را فروخته بود یا چون برای انجام آزمایش خریدار و فروشنده با هم داخل آزمایشگاه میرفتند، دورم میزدند و چیزی دستم رو نمیگرفت. بعد از مدتی برای این مشکل، راه حلی یافتم. مقداری از مبلغ معامله را به عنوان پیشپرداخت به فروشنده میدادم و با او قرارداد میبستم که اگر کلیه را بفروشد باید دو برابر پیشپرداخت را به من بدهد. از آنطرف از خریدار هم مبلغی به عنوان پیشخرید میگرفتم.»
با ابتکارهایی که به خرج میدهد، بهسرعت کارش رونق میگیرد و از سال 90 وارد خرید و فروش بقیه اعضای پیوندی هم میشود: «بعد از دو سال چند نفر را استخدام کردم تا دم در بیمارستانها پرسه بزنند و برایم مشتری پیدا کنند. یک روز یکی از آنها زنگ زد و گفت آقا کامبیز یک نفر قلب میخواد حاضره 50 میلیون هم بده. اولش گفتم کسی قلب نمیفروشه که احمق! ولی بعدش یاد بیماران مرگ مغزی افتادم. یک بار به جای فهرستی که از اسامی افراد منتظر دریافت کلیه خواسته بودم، فهرست بیماران منتظر پیوند کبد به دستم رسیده بود و وقتی از کسی که این فهرست رو برام آورده بود پرسیدم، گفته بود این اعضا رو معمولا بیمارستانها و بیماران از فوتیهای مرگ مغزی تهیه میکنند. به همین خاطر بعد از اون چند نفر رو استخدام کردم تا راپورت بیماران مرگ مغزی رو از بیمارستانها بهم برسونن و بعد از اون، وارد کار فروش بقیه اعضا هم شدم.»
در حال حاضر، او معامله تمام اعضای پیوندی را انجام میدهد. کافی است شما به عضوی نیاز داشته باشید، به «آقا کامبیز» خبر دهید و سر قیمت با او به توافق برسید، مبلغ فاکتور را بپردازید تا مشکلتان در اسرع وقت، حل شود. او در مورد مشکلات کارش میگوید: «معمولا چون حراست بیمارستان به واسطههای من که اطراف بیمارستانها پرسه میزنند، مشکوک میشوند مجبورم هر ماه یا جاهاشون رو عوض کنم یا افراد جدید استخدام کنم. حتی یک بار هم خودم رو گرفتن و فعلا به قید وثیقه آزاد هستم. الان بیشتر ترجیح میدهم از روشهای کمریسکی مثل یارگیری از داخل کادر بعضی بیمارستانها استفاده کنم.»
چه مبلغی نصیب واسطههای کامبیز میشود؟ «اوایل پورسانتی حقوق میدادم ولی اکثرشون وقتی کار رو بلد میشدند بازم منو دور میزدند ولی الان ماهی دو میلیون تومان حقوق ثابت میدم. یک روانشناس هم استخدام کردم ماهی سه میلیون میدم تا با خانوادههای مرگ مغزیها صحبت کنه.»
سود 200 میلیونی در یک ماه
از او در مورد درآمد خودش میپرسم، با اکراه میگوید: «بستگی داره! گاهی ماهی صد میلیون، گاهی 200 میلیون، بستگی داره! ولی الان خیلیها منو میشناسن حتی بعضی از دکترها مریضهاشون رو به من معرفی میکنند. به همین خاطر هر روز فهرست فروشندهها و خریدارهام زیاد میشن.»
ظاهرا رکود اقتصادی سالهای اخیر برای کامبیز خوشبیاری داشته و عده زیادی از مردم برای فروش اعضای بدن به نزد او میآیند. حالا وارد بحث اصلی گزارش میشود: «اعضای بدن قیمت نداره و معمولا من بر اساس مشتری قیمت تعیین میکنم. ضمنا بعضی از گروههای خونی مثلB+ گرونتر هستند.»
او پس از آن قیمتها را اعلام میکند که ارقام تا چند دقیقه دور سرم میچرخند. دلال محترم اینگونه قیمت میدهد: «کلیه بین 25 میلیون تا 70 میلیون تومان، قلب 70 تا 200 میلیون تومان، ریه 12 تا 50 میلیون تومان، کبد 30 میلیون تومان و لوزالمعده یا همان پانکراس 45 میلیون تومان.»
اگر سرانگشتی حساب کنیم حداقل یک بدن سالم 500 میلیونی میارزد ولی جالبتر این است که یک دلال قیمت آن را تعیین میکند. او در این زمینه میگوید: «بعد چهار سال کار کردن الان دیگه مثل دکتر تمام اجزای بدن رو میشناسم و اگر یک فرد را ببینم راحت میفهمم بدنش سالمه یا نه. از خریدار هم به خرج خودم یک چکاپ کامل میگیرم تا مطمئن شم بدنش سالم است. البته من تو قرارداد مینویسم که اگر مشکلی پیش بیاد من پول رو پس نمیدم ولی بازم حوصله دردسر ندارم، برای همین سعی میکنم معمولا با دو تا دکتر متخصص درباره بیمار خریدار و همینطور فروشنده مشورت میکنم.»
قرارداد برای من جالب است. اصلا این کار قانونی است که قراردادش هم قانونی باشد؟ از او در مورد سود خالصی که پیشتر به آن اشاره کرده بود میپرسم و میگوید: «در حال حاضر 20 نفر بازاریاب دارم. بچههای شرکت هم شش نفر هستند، حق مشاوره دکتر متخصص هم هست که ماهی حداقل 50 میلیون تومان هزینههای پرداختی به افراد میشود و البته روانشناس و وکیل هم که هر از گاهی مجبور میشم عوضشون کنم و برای اینکه قفل دهنشون بسته بمونه مجبورم چند ده میلیونی بهشون بدم و بعدش هم هزینههای جاری که کلا نزدیک 70 میلیونتومان این دفتر ماهانه خرج داره.»
با این ارقام حداقل صد میلیون تومان سود خالص ماهانه به جیب کامبیز میرود: «قبلا با هر خریداری کار میکردم ولی الان دنبال افراد پولدار هستم. به عنوان مثال چند وقت پیش یک پیرمرد پولدار قلبش با باتری کار میکرد و دنبال یک قلب سالم بود. یک مرگ مغزی از اصفهان براش پیدا کردم خودم رفتم اونجا قلب فوتشده را 70 میلیون خریدم و 150 میلیون به پیرمرد فروختم. ولی معمولا روی هر عضو تا 10 میلیون سود میکشم.»
سرطان ریه و بازار گرم دلالان
از او درباره پرطرفدارترین عضوی که در فهرست فروش دارد میپرسم و میگوید: «تو چند سال اخیر سرطان ریه زیاد شده و تازگیها تقاضا برای این عضو خیلی بالا رفته به همین دلیل تازگیها حتی تا 60 میلیون هم خریدار داشتیم.»
از حرفهایش معلوم است که در استانهای دیگر هم کسانی هستند که با او کار میکنند. او اشاره میکند: «ورود به بیمارستانهای تهران خیلی سخت شده و در ضمن به دلیل تبلیغات تلویزیون و رسانهها اکثر خانوادههایی که فرد مرگ مغزی دارند به رایگان اعضای بدنشان را به افراد نیازمند میبخشند و به همین دلیل با بعضی از افراد در بیمارستانهای استانهای محروم ارتباط برقرار کردم چون آنها راحتتر و ارزانتر حاضر به فروش اعضای بدن فرد فوتی میشوند. همین امروز یک قلب از ایلام خریدم 30 میلیون و 50 میلیون فروختم.»
او از زیرشاخهای از شغلش که یک سال است وارد آن شده میگوید: «رحم اجارهای هم این سالها خیلی طرفدار داره. ما خانم (حامل رحم) را پیدا میکنیم و از کلینیکهای ناباروری مشتری پیدا میکنیم از 25 میلیون تا 40 میلیون هم قیمت داره که معمولا حداقل 20 میلیون به خانم (حامل رحم) میدهیم.»
9 ماه حمل بچه توسط یک نیازمند پول و 20 میلیون سود خالص برای دلال این معامله. او میخواهد شغل خود را موجه نشان دهد بنابراین میگوید: «بالاخره جون خیلی از افراد را نجات دادم پس این پول حقمه. خیلیها هم با فروش اعضا به نون و نوایی رسیدند. خود من اگر کلیهام را نمیفروختم الان معلوم نبود تو کدوم تخت اوین خوابیده بودم.»
از او در مورد تخفیف میپرسم. با حالت طلبکارانهای جواب میدهد: «من فقط با آدمهای پولدار کار میکنم. حوصله شنیدن آه و ناله هم ندارم ولی شده که به بعضی از افراد تا پنج میلیون تومان هم تخفیف دادم ولی کلا چون دکترهایی که با من کار میکنند قیمت را میدانند اگر قیمت را بشکنم همه جا پر میشه و شاید گرونتر پول بگیرم ولی تخفیف نمیدم.»
برای من سخت است باور کنم که دکتری که متخصص است و خود میلیونها تومان ماهانه درآمد دارد با دلال کار کند. او در این مورد میگوید: «دکترهایی که خریدار معرفی میکنند از من پول نمیگیرند. وقتی بیمارشان خودش میگوید حاضر است برای اینکه در فهرست انتظار نماند پول بدهد آنها او را به من معرفی میکنند.»
از او درباره افرادی که به مرگ طبیعی فوت میشوند میپرسم. ظاهرا درآمدزا هستند. کامبیز میگوید: «تا 48 ساعت پس از فوت بعضی از اعضای جسد قابل پیوند است ولی مهمترین عضوی که به درد ما میخورد و طرفدار دارد پوست این افراد است!»
ظاهرا پیوند پوست هم برای افرادی که به هر دلیل دچار آتشسوزی شدهاند یا خانمهایی که احساس افتادگی و چین و چروک میکنند جذاب است. او در مورد قیمت این اهدا میگوید: «بستگی داره ولی کف قیمت 20 میلیونه ولی تا صد میلیون هم برای پیوند پوست گرفتم.»
از دفترش خارج میشوم. او نجاتدهنده جان انسانهاست یا دلالی که فقط به فکر پول است؟ به هر حال شغلش نشان میدهد اگر پول باشد، نهفقط میتوان بعضی آدمها را خرید بلکه میتوان بخشی از اعضای پیکر زنده یا مردهشان را هم خرید.