سخنی از مرد بزرگ تاریخ ایران نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.به امید این که با تلاش،تفکر ،و عمل به گفته های نیاکانمان دست در دست هم نهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد به امید آنروز
در پایان به گفته پیغمبر بزرگ وعظیم شان اسلام بسنده می کنم که چنین فرمودند:
علم هرجا که باشد مردمی از پارس به آن دست خواهند یافت
ایل افشار یکی از نامی ترین ایلهای شمال خراسان است که در تاخت و تاز مغول از خراسان کوچیده به آذربایجان مهاجرت نمودند0 ولی شاه اسماعیل صفوی(930-906ه ق) برای جلوگیری از تاخت تاز ازبکان و غارت گران ترکستان آنها را دوباره از اذربایجان به شهر ستان قوچان کوچ داده در دامنه ای جنوبی کوه الله اکبر ودهستان میاب و کوپکان و همچنین در شمال گردنه الله اکبر تا شهرستان درگز جای داد
امروز یکی از گردنه های نزدیک کوپکان که سخت ترین گذر گاه رشته کوههای الله اکبر است به نام (هزار پله نادری ) نامیده می شود .
به گواهی تاریخ ایل افشار همیشه بهترین جوانان شمشیرزن را داشته است وشاه اسماعیل نگهداری پر آشوب ترین مرزهای کشور را به این ایل سپرده است
پیدایش نادر پسر شمشیر یا عقاب کلات :
نادر قلی از تیره قرخلو که یکی از تیره های کوچک ایل افشار است در روزه دوشنبه 28ماه محرم سال 1100هجری قمری در دستگرد از آبادیهای نزدیک ابیورد و شهرستان درگز (شمال خراسان)متولد وبه نام پدر بزرگش (نادرقلی )نامیده شد .
پدرش امامقلی نام داشت و وی را جز نادر قلی وپسر دیگری به نام ابراهیم فرزندی نبود زندگانی این خانواده کوچک بسیار ساده و مانند خانواده های دیگر ایل با گله داری کشاورزی و هنرهای دستی می گذشت تا اینکه امامقلی بدرود زندگی گفت و نادر به 18 سالگی رسید
در این هنگام غارتگران ازبک و ترکمن به آبادیهای مرزی ایران و جایگاه ایل افشار تاخت آورده و به دست برد و چپاول پرداختند گروهی از راهزنان و چپاول گران ترکستان پس از غارت دارای ایل افشار چند تنی از زنان و مردان تیره های افشار را اسیر نموده به مرو شاه جان بردند که نادر قلی بابرادر و مادرش نیز در میان اسیران بود
اسرات خانواده امامقلی تا 4سال طول کشید
در سال 1122ه ق نادر با همکاری برادرش ازچنگ راهزنان گریخت و نزد دهدار ابیورد بابابعلی بیک کوسه احمد لو بهسمت پاکاری به کار برداخت و پس از چند به خاطر تلاش بی وقفه و چالاکی خویش نظر بابا علی را به خود جلب کرد تا جایی که بابا علی دختر بزرگش را به او داد وبعد از چند سال نادر صاحب فرزندی به نام رضاقلی شد که مادر ش پس از مدت کوتاهی مرد ونادر دختر دیگر بابا قلی به نام گوهر شاد را به همسری برگزید و از او صاحب دو پسر به نام نصرالله و امامقلی شد
آغاز زندگی جنگی عقاب کلات نادرشاه افشار
نادر
شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام
است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و
عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج
بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته
بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه
طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و
برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت ترکان عثمانی
کردستانات ایران را اشغال کرده بودند . در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را
در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت
نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا
قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای ایرانی را
به خاک ایران برگرداند و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با
کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در
مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی
ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم
مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت
شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی
بماند و کمر بند پادشاهی ایران را در سن 48 سالگی بر کمرش بستند . او
سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند
(حدودا 800 نفر بودند) و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران
تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و
هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و
بازگشتند و نادر شاه با مردانگی و دلاوری حکومت محمد گورکانی را به هندی
ها بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت
محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او
بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب
نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است
محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه
نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی است . نادر شاه بزرگ 12 سال سطنت نمود و ایران را باردگیر سرافراز در جهان نشان داد وی در سال 1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که
او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با
مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی
همپیمان شد. نادر مردی خستگی ناپذیر - دلاور - میهن دوست - مبارز - ضد
استعمار و بزرگ منش بود . آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه بزرگ
ساخته شد . در همین مکان آرامگاه بزرگ مردی دیگر کنل محمد تقی خان پسیان
نیز است . دلاور بزرگ ایران از آذربایجان . در ساخت این بنای سترگ و
جاوید استادان و فرهیختگانی همچون : استاد ابوالحسن صدیق ( طراح تندیس
سنگی نادر ) حسین علاء - سید حسن تقی زاده - ابراهیم حکیمی - علی هیبت -
علی اصغر حکمت - سپهبد امان الله جهانبانی - دکتر عیسی صدیق - سپهبد فرج
الله آق اولی - سرلگشر محمد حسین فیروز - دکتر رضا زاده شفق - دکتر محمود
مهران - اللهیار صالح - دکتر غلامحسین صدیقی - مهندس محسن فروغی - سید محمد
تقی مصطفوی - در کل وزارت جنگ - وزارات دارائی - وزارت فرهنگ - کمکهای
مردمی و دولت شاهنشاهی از مهم ترین عوامل ساخت این مجوعه سترگ و به یاد
ماندنی است . در زیر نقشه ایران در زمان نادر شاه افشار نشان داده شده است (
اصل نقشه در موزه نادرشاه موجود است ) . بزرگ مردی که کشور ایران را دگر
بار به صورت متحد و بزرگ گردآوری کرد . نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم
در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت .
شهرهای ایرانی در دوره نادر به شرح زیر بودند : جمهوری آران یا آذربایجان -
ترکمنستان - افغانستان - بلوچستان ( پاکستان ) - گرجستان - داغستان -
ارمنستان - بحرین - قطر - کشمیر و . . .
در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :
نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .
نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .
نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .
نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .
نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.
نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .
نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .
نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .
نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند …
نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .
نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .
نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .
نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .
نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .
نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .
نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .
نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم