قرار
است دوستان ده کتاب اثرگذار در زندگی شان را بگویند، من نمی توانم کتابهای منتخب
خودم را در ده تا بگویم، بنابراین به کتابهایی که برایم خیلی مهم بودند و طرز فکر
مرا تغییر دادند، اشاره می کنم. این که ده کتاب اول من کدام هاست: این انتخاب
سخت
... است،
داخلی و خارجی، مدرسی یا کلاسیک و ذوقی، یا کتابهایی که صد بار می خوانی شان و باز
تشنه تر، سخت است و ترکیبی از آنها که فریفته ام کردند می گویم:
یک: « غزلیات
حافظ» خدای من است. سی سال است که دائم می خوانم و هر بار چیزی تازه می فهمم، دارد
آنچه هیچکس ندارد و گوید هیچکس نگفته است. غزلیات حافظ کتاب همیشگی زندگی من است.
کسی نخواهد فهمید استاد به این منزلت چگونه رسید تا این را نخواند. هر گاه کتابخانه
ای بسازم اولین اش همین است.
دو: « سور بز» را نمی گویم که زیبایی اش همچنان
شگفت انگیز است و « جنگ آخرالزمان» بارگاس یوسا را نمی گویم که در بافت دراماتیک
داستان مرا شگفت زده کرد. شخصیت پردازی بی نظیر او مرا همیشه بر سر ذوق می آورد و
حالی دوباره می کنم.
سه: « صد سال تنهایی» عشق است و « پائیز پدرسالار» که هزار
سال تنهایی اش گفته اند چیزی دیگر است. این دو را کنار هم بگذاری و « زنده ام برای
اینکه روایت کنم» که در حقیقت شکل مستند صد سال تنهایی است که بگذری آن وقت می شود
دست یافت به یک مارکز عظیم و غریب.
چهار: کتاب « بازمانده روز» اثر کازوئو ایشی
گورو یک شاهکار ادبی بی نظیر است، حتی در مقایسه با دیکنز و بالزاک و استاندال، او
از آنهایی است که انگلیسی را به عنوان زبان دوم فراگرفته و حالا استاد است. جلویش
باید دست ها بر روی هم گذاشت و سر خم کرد. کارهای دیگرش هم مهم اند، مثل « تسلی
ناپذیر» و « وقتی یتیم بودیم»
پنج: کتاب « تذکره الولیاء» شیخ عطار حالم را خوب
می کند. شخصیت پردازی او، ریتم نوشتن اش و شخصیت پردازی و فضاسازی او یگانه و منحصر
بفرد است، مگر قرار است ما به ازای خارجی در تقابل او داشته باشیم؟ من تذکره
الاولیاء را صدها بار خوانده ام و همچنان دوستش دارم.
شش: کتاب « دلتنگیهای نقاش
خیابان چهل و هشتم» جروم دیوید سلینجر حالم را حسابی جامی آورد، داستان های تدی،
عمو ویگیلی در کانتیکت و یک روز مخصوص اش را خیلی دوست دارم، دلتنگیها دید من را به
جهان تغییر داد.
هفت: « اوبلوموف» اثر گنچاروف را بسیار دوست دارم، او کاری کرده
که هیچ نویسنده روس جرات ندارد بکند، او ماهیت کهنگی و تکرار را گفته و توانسته
تاریخ روسیه را تبدیل به ادبیات کند.
هشت: « کلیات عبید زاکانی» فارغ از محتوای
کتاب عبید، توانایی او برای خلق فرم های گوناگون چه تضمین، چه حکایت نویسی، چه
رساله اوصاف الاشراف، چه واژه شناسی اش، برای من بسیار مهم بود.
نه: کتاب « قطره
اشکی در اقیانوس» اثر مانس اشپربر زندگی مرا از این رو به آن رو کرد و فهمیدم
ایدئولوژی چقدر بیهوده است.
ده: کتاب « سوانح العشاق» احمد غزالی از آثار بی
نظیر ادبیات عارفانه ماست که خواندنش همیشه لازم است، البته « انسان کامل»
عزیزالدین نسفی را هم دوست دارم.
یازده: کتاب « کوکائین» یک اثر تخمی در ادبیات
ایتالیاست از پیتی گریلی که اسم مستعار است، این کتاب را سه بار خریدم و بیش از
دویست بار می خواندم. به نظر من هیچ کتابی به آن اندازه نتوانست بیهودگی این جهان
را بر من آشکار کند.
دوازده: کتاب « عقاید یک دلقک» مرا زیر و رو کرد، تا مدتها
نمی توانستم با کسی حرف بزنم، مدتها شنیر بودم، بوها را از گوشی تلفن حس می کردم.
بی نظیر بود. نمی توانم از گفتن تاثیر « سیمای زنی در میان جمع» صرف نظر
کنم.
سیزده: اصولا اونا مونو، بخصوص « درد جاودانگی» و از آن مهم تر داستان
کوتاه « قدیس مانوئل» اونامونو با ترجمه بهاء الدین خرمشاهی برایم درک جدیدی از دین
و رابطه انسان و خدا ایجاد کرد، خدایی دیگرگونه آفریدم.
چهارده: کتاب « بچه های
نیمه شب» از سلمان رشدی و پیش از آن « شرم» او و پس و پیش آن هیچ از او، تکان دهنده
بود، حیرت انگیز بود. توانایی او در خلق جهان رمانش به نظرم مهم ترین اتفاق پس از
صد سال تنهایی بود که خودش مهم ترین اتفاق پس از دون کیشوت بود و پس از بچه های
نیمه شب شاید مهم ترین اتفاق با « سبکی تحمل ناپذیر هستی» که یک شاهکار بی بدیل است
چشم بپوشم.
پانزده: کتاب « نوادر راغب اصفهانی» به نظرم کامل ترین اثر طنز زمان
خودش و یحتمل بعد از عبید مهم ترین اثر طنز ده قرن اخیر ایران است. با این کتاب به
یک درک نسبتا قوی و روشن نسبت به اسلام تاریخی و اسلام واقعی رسیدم.
شانزده:
کتاب « همه می میرند» اثر سیمون دوبووار اثری کم نظیر است، هر چه سیمون دوبووار در
جنس دوم مبتذل و سطحی و ساده لوح است، یا سارتر در همه آثارش هر چقدر سطحی است،
سیمون دوبووار در « همه می میرند» بی نظیر و در « خون دیگران» عالی، در « ماندارن
ها» ستایش برانگیز است. همه می میرند، مرا تکان داد و وحشت مرا از مردن از میان
برد، تازه فهمیدم مردن چقدر خوب و مفید است.
هفده: کتاب « دائی جان ناپلئون» اثر
ایرج پزشکزاد مرا تکان داد، تکان که چه عرض کنم، مرا و جامعه ایران را به من نشان
داد. من یک بار آن را بصورت پاورقی در مجله عهد بوق خواندم، بعدا بیش از پانزده بار
کتاب را خواندم، سریال را در تلویزیون دیدم، حذفی هایش را از طریق دوستانم به دست
آوردم و دیدم و بیش از پنجاه بار کل سریال را دیدم. شاید ایرانی ترین کتاب پس از
مشروطه باشد.
هجده: کتاب « نگاهی به شاه» میلانی برای من که تاریخ ایران را
حرفه خودم می دانم و مدعی هستم، در موضوعی که تمام اسناد و مدارکش را خواندم یعنی
حکومت پهلوی و شاه کتابی بود که نگاهم را به پنجاه سال تاریخ تغییر داد. معتقدم
باور کل جامعه کتابخوان ایرانی با خواندن این کتاب تغییر می کند. البته « معمای
هویدا» شکل نگاه به تاریخ را برای اولین بار به ایرانیان نشان داد و کتاب « نگاهی
به شاه» برای اولین بار تاریخ نویسی آکادمیک را به صورتی داستانی در کشور ما در
آورد، کتاب حافظه پنجاه ساله مرا تا حد زیادی دگرگون کرد.
نوزده: کتاب « خاطرات
اسدالله علم» شاید تنها اثر فارسی است که فاصله عظیم میان اندرونی قدرت و بیرونی اش
را گذراند و شاید از معدود یا تنها خاطره نویسی نسبتا معتبری است که به نظرم برای
هر کسی که نیاز به مرور تاریخ معاصر ایران دارد، ضروری است. همین کار توسط خاطرات
هاشمی رفسنجانی اتفاق افتاد. اگرچه کتاب دوم به دلیل حضور همزمان راوی حذف های لطمه
زننده دارد، اما در حقیقت این دو کتاب می تواند راوی پشت پرده قدرت ایران از 1340
تا 1370 باشد.
بیست: کتاب « بابا لنگ دراز» برایم تکان دهنده و عجیب بود،
همانطور که « دشمن عزیز» و همانطور که شازده کوچولو. به من خیلی چیزها را یاد داد.
قرار است هر کس ده کتاب را بنویسد، انتخاب بسیار سختی است. من نمی توانم حتی در
صد کتاب هم فهرست کتابهای تکان دهنده زندگی ام را بنویسم، کما اینکه اینجا هم به
بیست کتاب و در حقیقت به سی کتاب رسید و هنوز کتابهای دیگری در زندگی من است که مرا
به واقع تکان دادند؛ « هزار پیشه» و « عامه پسند» چارلز بوکوفسکی، « دائره المعارف
شیطان» آمبروز پیرس، « سیاحت شرق» آقا نجفی قوچانی»، « با معرفت ها»ی ابوالفضل
زروئی نصرآباد، « همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، « نگاهی به تاریخ مجاهدین خلق
ایران» گردآوری اسناد یکی از موسسات پژوهشی وابسته به وزارت اطلاعات، « مشروطه
ایرانی» ماشاء الله آجودانی، « فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران» فریدون
آدمیت، مجموعه اشعار « کاشفان فروتن شوکران» احمد شاملو، « آخر شاهنامه» اخوان
ثالث، « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ فرخ زاد، « شوایک سرباز پاکدل»
یاروسلاو هاشک، « مرشد و مارگریتا» میخائیل بولگاکف، « موج سوم» الوین تافلر، «
ناطور دشت» جروم دیوید سلینجر، « طبل حلبی» گونتر گراس، « هجدهم برومر لوئی
بناپارت» مارکس، « خاطرات بیل کلینتون» که در حقیقت یک تاریخ خوب آمریکاست، «
استالین» اثر ادوارد راژینسکی، « خانه دائی یوسف» اتابک فتح الله زاده و « گفتگوهای
تنهایی» دکتر علی شریعتی هم تکانم داد و هم مرا از دست شریعتی نجات داد. به نظرم،
همه این کتابها مهم اند و مطمئنم کتابهای بسیاری هستند که نام شان را فراموش کرده
ام.