مادرم روزی هشتصد و شصت و هفت هزار بار می گوید ازدواج کنم!
و بی شک اگر من روزی با مردی ازدواج کنم که با هم به مهمانی های احمقانه ای
برویم که مردان یک طرف جمع شوند و از سیاست و کار و فوتبال بگویند و زنان
یک طرف دیگر جمع شوند و از پدیکور و مانیکور و انواع و اقسام رژیم غذایی و
ساکشن و پروتز لب و پستان و جُک های سکسی و چگونگی شوهرهایشان در رختخواب و
سریال های ترکیه ای ماهواره و خرم خاتون حرف بزنند، خودم را آتش می زنم!!!
مادر ِ من، عزیز دلم، اگر مردی را پیدا کردی که با من به دوچرخه سواری و
تئاتر دیدن و کنسرت رفتن و فیلم دیدن و آهنگ های (غیر پاپ) دانلود کردن و
شعر و کتاب خواندن و کافه رفتن و شب گردی های بی هوا و سفر های بی هوا با
کوله پشتی و عکاسی و نقاشی و سر به سر هم گذاشتن و دیوانه بازی هایی از این
دست زد،