oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز oknews20@gmail.com
oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز oknews20@gmail.com

نجواهای یک بغض لبریز


نجواهای یک بغض لبریز

دلتنگم ، همین ، و این نیاز به هیچ زبان شاعرانه ای ندارد


باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد
یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد
خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را
وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد
هر دو مخدرند که بیچاره می کنند
باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد
هر کس نظاره کرد تو را دلسپرده شد
فرقی نمی کند به چه نیت نگاه کرد
عارف اگر برای تقرب به ذات حق
زاهد اگر برای ملامت نگاه کرد
تو بی گمان مقدسی و کور می شود
هر کس تو را به قصد خیانت نگاه کرد

شعراز : مسلم محبی
===================
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرآیندش را
قلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در اخرعمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

از : کاظم بهمنی
===========
تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم
درست مثل همانی که فکر می کردم
شبیه ... ساده بگویم کسی شبیهت نیست
هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم
تو جان شعر منی و جهان چشمانم
مباد بی تو جهانی که فکر می کردم
تمام دلخوشی لحظه های من از توست
تو آن آن زمانی که فکر می کردم
درست مثل همانی که در پی ات بودم
درست مثل همانی که فکر می کردم
  

از : مریم سقلاطونی
=============
آدم ها این روزها مثل جمعه ها می مانند
پر از ابهامند
معلوم نمیکنند
فردند ،  یا  ،  زوج

=============
اول روضه می‌رسد از راه
قد بلند است و پرده‌ها کوتاه
آه از آنشب که چشم من افتاد
پشت پرده به تکه ای از ماه
بچه‌ی هیأتم من و حساس
به دو چشم تو و به رنگ سیاه
مویت از زیر روسری پیداست
دخترِه ... ، لا اله الا الله!
به «ولا الضالین» دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمراه
چشمهایم زبان نمی‌فهمند
دین ندارد که مرد خاطرخواه
چای دارم می‌آورم آن ور
خواهران عزیز! یا الله!
سینی چای داشت می‌لرزید
می‌رسیدم کنار تو ... ناگاه ـ
پا شدی و نسیم چادر تو
برد با خود دل مرا چون کاه
وای وقتی که شد زلیخایم
با یکی از برادران همراه
یوسفی در خیال خود بودم
ناگهان سرنگون شدم در چاه
«زاغکی قالب پنیری دید»
و چه راحت گرفت از او روباه
می گریزد و می رود آهو
می‌کشم من فقط برایش آه
آی دنیا ! همیشه خرمایت
بر نخیل است و دست ما کوتاه

از : قاسم صرافان=======
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دست کم بخاطر من  دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای، بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی امـا... شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم ، از خودت بگو
به به مبارک است ،  دل خوش ،  لباس نو
دارند سور و سات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبور نیستی که بمانی ...   ولی نرو

از : مهدی فرجی
==============
توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود
مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود
بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است
حدس اینکه طعم لب های تو چندم می شود 
روزها رد می‌شود، چشمت شرابی کهنه‌تر
پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم می‌شود
هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال
جمعیت آنجا گرفتار تراکم می‌شود
چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش
باغهای پرگُلِ قمصر تجسم می‌شود
ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا
اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!
دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت
شورِ شور، اصلا دو تا دریاچه‌ی قم می‌شود
وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو
موجبات سستیِ ایمان مردم می‌شود
وسوسه یعنی تو ! شالیزار هم یعنی بهشت
بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود...

"از :  جواد منفرد "================
دیـــوانگی ها گــرچه دائم دردسـر دارند
دیــوانه ها از حال هم اما ... خبــر دارند
آئیــنه بانو ! تجــربه این را نشان داده :
وقتی دعاها واقعـــی باشند اثــر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلا تمام قرص ها جز تو ضــرر دارند
آرامش آغــوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمـــه های معتبــر دارند
"مردی" به اینکه،عشق ده زن بوده باشی،نیست
مردان ِ قدرتمند تنهـــا " یک نفر " دارند
بهـــتر ... فرشته نیستم ؛ انسان ِ بی بالم
چــون ساده ترکت مــی کنند آنان که پـَـر دارند
می خواهمت دیوانه جان ! می خواهمت ... ای کاش
نادوستــانم از ســر ِ تو دست بــردارند
 
از :  امید صباغ نو
=================
بغض سنگین مرا  دیوار می فهمد فقط
جنگجویی خسته از پیکار می فهمد فقط
زندگی بعداز تورا آن بی گناهی که تنش
نیمه جان ماندست روی دار میفهمد فقط
سعی کردم بهترین باشم... نشد، درد مرا
غنچه ای پژمرده در گلزار می فهمد فقط
غیر لیلا رنج مجنون را نمی فهمد کسی
آنچه آمد بر سرم را یار می فهمد فقط
ای گلم هرکس که محوت شد مرا تحقیر کرد
حس عاشق بودنم را خار می فهمد فقط
حرف بسیار است  اما هیچکس همدرد نیست
جای خالی تورا مهتاب می فهمد فقط
حرف دکترها قبول ، آرام  میگیرم ولی
حرف یک بیمار را بیمار میفهمد فقط
تنشه ی یک لحظه دیدار تو ام...حال مرا
روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط

از : مهدی  نور قربانی
================
دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را
دخـتر زیـبای جنگل های آرام شمال !
از کـجا آورده دست باد گیسوی تو را ؟
آستینت را که بـالا داده بودی دیـده انـد
خلق ، رد بوسه ی من روی بازوی تو را
چشمهایت را مراقب باش ، می ترسم سگان
عــاقبت در آتـش انــدازنـد آهــوی تو را
کاش جای زندگی کردن در آغوشت ، خدا
قسمتم مـی کرد مردن روی زانوی تو را

از : ناصر حامدی
=============
این روسری آشفته ی یک موی بلند است
آشفتگی موی تـــو دیـــوانه کـــننده سـت
بالقوّه سپید است زن اما زن ایــن شعـــر
موزون و مخیّل شده و قافیه مـند اســـت
در فــوج مــدل هـــای مدرنیتـــه هنـــوز او
ابروش کمان دارد و گیسوش کمند است
پـــرواز تـــماشـــایی مـــوهای رهـــایـــش
تصـــویرِ رهـــاکــردن یک دسته پرنده ست
دل غرق نگاهی سـت که مابینِ دو پلکش
یک قهوه ای سوخته ی خـیره کننده ست
با اخم به تشخیصِ پزشکان سرطانزاسـت
خندیـدن او عامـــل بیمـــاری قنـــد اســـت
تصویـــر دلـــش بـــا کـــمک چــشمِ مسلّح
انگار که سنگی تهِ شـیئی شکــننده ست
شاید بـه صنـــوبر نرســـد قـــامـــتش امّـــا
نسبـــت بـه میانگین همین دوره بلند است
ماه است و بـــعید است که خورشید نداند
میزان حضور و حذرش چـــند بـه چند است

از : صالح دروند
==================
قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد
وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم
دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد
تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد
سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد
بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست
طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد
کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب
دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد
"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست
از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...!

از : اصغر معاذی
============
ای بازی زیبای لبت ... بسته زبان را
زیبایی تو کرده فنا ... فنّ بیان را
ای آمدنت مبدا تاریخ تغزُل
تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را
عشق تو چه دردیست که در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته ... حتی سرطان را
کافی است به مسجد بروی تا که مشایخ
با شوق تو ... از نیمه بگویند اذان را
روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد ...
ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را 

از : غلامرضا طریقی
===============
گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست
چشمه ی آرامشم پایین ابروهای توست
خنده کن تا جای خون درمن عسل جاری کنی
بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست
فتنه ها افتاده بین روسری های سرت
خون به پا کردی، ببین! دعوا سرموهای توست
کار دنیا را بنازم که پر از وارونگی ست
یک پلنگ مدعی در دام آهوهای توست
فتح خواهم کرد روزی سرزمینت را اگر
لشکری آماده پشت برج و باروهای توست
شهر را دارد به هم می ریزد امشب ، جمع کن
سینه چاکی را که مست از زخم چاقوهای توست
کوک کن ، بردار سازت را ، برقصان وبرقص
زندگی آهنگ زیبای النگوهای توست
خوش به حال من که می میرم برایت این همه
مرگ امکانی به سمت نوشداروهای توست

از : رضا نیکوکار
=============
قطارِ خطّ لبت راهی سمرقند است
بلیت یک سره‌ از اصفهان بگو چند است؟
عجب گلــــی زده‌ای بـــاز گوشـــه‌ی مـویت
تو ای همیشه برنده ! شماره‌ات چند است؟
بــــه تــــوپ گـرد دلـــم بــاز دست رد نزنی
مگر «نود» تو ندیدی عزیز من «هَند» است
همین که می‌زنی‌اَش مثل بید می‌لرزم
کلید کُنتر برق است یا که لبخند است؟
نگاه مست تــو تبلیغ آب انگور است
لبت نشان تجاری شرکت قند است
بِ ... بِ ... ببین کـــه زبــانم دوبــاره بند آمد
زی... زی... زی... زیرِسر برق آن گلوبند است
نشسته نرمیِ شالی به روی شانه‌ی تو
شبیه برف سفیدی که بر دماوند است
دوبـــاره شاعر «جغرافیَ» ت شدم، آخر
گلی جوانی و «تاریخ» از تو شرمنده ست
چرا اهالــی این شهر عـــاشقت نشونــد ؟
چنین که عطر تو در کوچه‌ها پراکنده است
به چشم‌های تو فرهادها نمی‌آیند
نگاه تو پی یک صید آبرومند است
هزار «قیصر» و «قاسم» فدای چشمانت
بِکُش! حلال! مگر خون‌بهای ما چند است؟
نگاه خسته‌ی عاشق کبوتر جَلدی است
اگر چه مــی‌پرد امــا همیشه پابند است
نسیم، عطر تو را صبح با خودش آورد
و گفت: روزی عشاق با خداوند است
رسیـــدی و غــزلـــم را دوبـــاره دود  گرفت
نترس – آه کسی نیست - دود اسفند است

از : قاسم صرافان
===================
چه آتشی ؟ که بر آنم بدون بیم گناه
تــــورا بغل کنـــم و ... لا اله الا الله... !
به حق مجسمه ای از قیامت است تنت
بهشـت بهتــر من ای جهنم دلخواه
چه جای معجزه ؟ کافی ست ادعا بکنی
کــه شهر پـر شود از بانگ یا رسول الله
اگـر چــه روز, هــمه زاهـدنـد امـا شب
چه اشکها که به یاد تو می رود در چاه
میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی
هزار دین به فنا داده ای به نیم نگاه
اگرچه حافظ و سعدی مبلغش شده اند
هنوز برد تو قطعی ست در مقابل ماه
من آن ستاره ی دورم که می روم از یاد
اگر تو هم ننشانی مرا به روز سیاه

از : غلامرضا طریقی
===============
از ریشه می کَنَند درخت بلند را
آن نخل بی شکوفه ی گیسو کمند را
مادر!صدا ،صدای عروسی ست گوش کن
دارند می بَرند همان قد بلند را
مادر! ببین زنان چه جسورانه بسته اند
برجای جای بوسه ی من دستبند را
مادر مراببخش که هنگام رفتن است
وقت است تا رهاکنم این قید و بند را
اینک وصیتی ست مرا:«روز مرگ من
آنان که تا کنار جسد می رسند را،
تأکید کن بگو  که بخوانند جای «حمد»
این شعرهای ساده ی مردم پسند را»

از : جواد ضمیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.