اشعار فاضل نظری
موج عشق تو اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
زخمی کینهی من این تو و این سینهی من
من خودم خواستهام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگریاست
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
"فاضل نظری"
من خود دلم از مهر تو لرزید, وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر, نه!
دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر, نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر, بار دگر, بار دگر ... نه!
"فاضل نطری"
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 ساعت 08:26 ق.ظ
بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
گل نمیروید،
چه غم گر شاخساری بشکند
باید این
آیینه را برق نگاهی میشکست
پیش از آن
ساعت که از بار غباری بشکند
گر بخواهم گل
بروید بعد از این از سینهام
صبر باید کرد
تا سنگ مزاری بشکند
شانههایم
تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تختهسنگی
زیر پای آبشاری بشکند
کاروان غنچههای سرخ، روزی میرسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
"فاضل نظری"
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 ساعت 08:25 ق.ظ
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
"فاضل نظری"
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 ساعت 08:38 ق.ظ
شعله
انفس و آتشزنه آفاق است
غم
قرار دل پرمشغله عشاق است
جام
می نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرین
مرتبه مستشدن اخلاق است
بیش
از آن شوق که من با لب ساغر دارم
لب
ساقی به دعاگویی من مشتاق است
بعد
یک عمر قناعت دگر آموختهام
عشق
گنجی است که افزونیاش از انفاق است
باد،
مشتی ورق از دفتر عمر آورده است
عشق
سرگرمی سوزاندن این اوراق است.
"فاضل
نظری"
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1391 ساعت 08:37 ق.ظ
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو
را آه به هم می ریزد
سنگ در برکه
می اندازم و می پندارم
با همین سنگ
زدن، ماه به هم می ریزد
عشق بر شانه
هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند
و نا گاه به هم می ریزد
انچه را عقل
به یک عمر به دست آورده است
دل به یک
لحظه کوتاه به هم می ریزد
آه یک روز
همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه
به یک کاه به هم می ریزد
"فاضل نظری"
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 10:23 ق.ظ
به خداحافظی
تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
از: فاضل نظری
-------------------------------------------
دفتر عشق:
هنوز در سفرم ... از نگاه تو تا دل
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 ساعت 07:08 ق.ظ
دیدن روی تو در خویش ز من خواب
گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب
گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب
گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظهی آب گرفت؟!
"فاضل نظری"
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 ساعت 06:52 ق.ظ
بیقرار توام و در دل تنگم گله
هاست
آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
دردلم هستی و بین من و تو فاصله
هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن
است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله ی دوری و
عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست
"فاضل نظری ، از مجموعه شعر: گریه های امپراتور ، ناشر: مرکز آفرینش های ادبی"
![](http://s2.picofile.com/file/7146483438/f_Nazari_2.jpg)
زندگی نامه فاضل نظری:
فاضل نظری سال 1358 در شهر خمین واقع در
استان مرکزی متولد شد. تحصیلات اولیه خود
را در شهر خوانسار گذرانده است. او دارای مدرک
کارشناسی ارشد در رشته مدیریت صنعتی است و ... (ادامه مطلب).
وبسایت طرفداران فاضل نظری