oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز oknews20@gmail.com
oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز

oknews اکی نیوز oknews20@gmail.com

حکایت همچنان باقیست استاد زرین کوب

حکایت همچنان باقی ...

نویسنده: عبدالحسین زرین کوب
دل نوشته ای است زیبا و ماندنی، از شادروان زرین کوب که در اواخر عمر خویش نگاشته.
این متن زیبا بیانگر عمق خلوص و صفا و راستیِ آن بزرگمرد از دست رفته است. یادش گرامی باد!
این نوشته اینگونه آغاز می شود:

-حرف بزن،مرد،حرف بزن! دیگر فرصت چندانی باقی نیست... خاموشی در پیش است و فراموشی در پس... تا هنوز وقتی هست حرفی بزن!

-حرف،حرف! آخر اینهمه حرف چه فایده دارد.اگر هم آنچه را در دل داری هرگز به زبان‏ نیاوری دنیا از اینکه هست نه بدتر می‏شود نه بهتر.دعوتگران و و دعوی‏ داران از آغاز تا امروز آنهمه‏ حرف زده ‏اند.اگر دنیا با حرف درست می‏شد دیگر به حرف تو چه نیازی بود؟

در بین این دو صدا مردد ماندم.صدای اول وسوسه ‏انگیز بود.می‏خواست مرا از ورطه فراموشی‏ که به دنبال خاموشی پیش می‏آید بیرون بیاورد.اما صدای دوم تحذیرگر بود.

با این حال قلم را به دست گرفتم.بگذار چیزهایی را از آنچه هرگز با هیچ کس در میان نیاورده ‏ام‏ به قلم بیاورم.تردیدها،وسوسه ‏ها،کج‏اندیشی ‏هایی که کنجکاوی را در آستانه کفران اندیشی قرار می‏دهد! جای آن دارد که این چیزها هم فرصتی برای ظهور و بروز بیابند.نه،نمی‏توانم.فریاد غریزه، انگیزه حفظ حیات که در آدمی‏زاد عقل نام دارد از این اندیشه بازم می‏دارد.

عجب که حتی در این‏ سالهای پیری نیز،بیم از سوء تفاهم،بیم از خشونت عام و بیم از احتمال خطا،به من برای اظهار ناگفته‏ها رخصت نمی‏تواند داد.اما خاطره‏های دور،گفت ‏و شنودهایی که با دوستان داشته ‏ام،تجربه‏ دنیایی که بارها در ترس،در اضطراب و در فریب مستغرق بوده است عقده‏ هایی است که آزارم‏ می‏دهد و دوست دارم تا آنجا که صدای دوم راه نفسم را نبندد،آنها را به زبان بیاورم.

حکایت همچنان باقی ...

حکایت همچنان باقی ...

نویسنده: عبدالحسین زرین کوب

دل نوشته ای است زیبا و ماندنی، از شادروان زرین کوب که در اواخر عمر خویش نگاشته.
این متن زیبا بیانگر عمق خلوص و صفا و راستیِ آن بزرگمرد از دست رفته است. یادش گرامی باد!
این نوشته اینگونه آغاز می شود:

-حرف بزن،مرد،حرف بزن! دیگر فرصت چندانی باقی نیست... خاموشی در پیش است و فراموشی در پس... تا هنوز وقتی هست حرفی بزن!

-حرف،حرف! آخر اینهمه حرف چه فایده دارد.اگر هم آنچه را در دل داری هرگز به زبان‏ نیاوری دنیا از اینکه هست نه بدتر می‏شود نه بهتر.دعوتگران و و دعوی‏ داران از آغاز تا امروز آنهمه‏ حرف زده ‏اند.اگر دنیا با حرف درست می‏شد دیگر به حرف تو چه نیازی بود؟

در بین این دو صدا مردد ماندم.صدای اول وسوسه ‏انگیز بود.می‏خواست مرا از ورطه فراموشی‏ که به دنبال خاموشی پیش می‏آید بیرون بیاورد.اما صدای دوم تحذیرگر بود.

با این حال قلم را به دست گرفتم.بگذار چیزهایی را از آنچه هرگز با هیچ کس در میان نیاورده ‏ام‏ به قلم بیاورم.تردیدها،وسوسه ‏ها،کج‏اندیشی ‏هایی که کنجکاوی را در آستانه کفران اندیشی قرار می‏دهد! جای آن دارد که این چیزها هم فرصتی برای ظهور و بروز بیابند.نه،نمی‏توانم.فریاد غریزه، انگیزه حفظ حیات که در آدمی‏زاد عقل نام دارد از این اندیشه بازم می‏دارد.

عجب که حتی در این‏ سالهای پیری نیز،بیم از سوء تفاهم،بیم از خشونت عام و بیم از احتمال خطا،به من برای اظهار ناگفته‏ها رخصت نمی‏تواند داد.اما خاطره‏های دور،گفت ‏و شنودهایی که با دوستان داشته ‏ام،تجربه‏ دنیایی که بارها در ترس،در اضطراب و در فریب مستغرق بوده است عقده‏ هایی است که آزارم‏ می‏دهد و دوست دارم تا آنجا که صدای دوم راه نفسم را نبندد،آنها را به زبان بیاورم.